جدول جو
جدول جو

معنی فسرده شدن - جستجوی لغت در جدول جو

فسرده شدن(دَ بَ تَ)
یخ زدن. منجمد شدن. فسردن:
فسرده شد آن آبهای روان
که آمد سوی برکۀ خسروان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ گُ سَسْ تَ)
در فشار قرار گرفتن. افشرده شدن، منجمد شدن و سخت شدن:
کعبه پس از تو زمزم خونین گریست ز اشک
زمزم فشرده شد، چو حجر کز تو بازماند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(فُ / فِ سُ دَ / دِ شَ)
عالم و جهان و گیتی. (ناظم الاطباء). ظاهراً از مجعولات دساتیر است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فُ / فِ سُ دَ / دِ قَ دَ)
یعنی سست کاهل قدم. (آنندراج) ، ثابت قدم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ جُمْ دَ)
افسردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فسردن و فسرده شدن شود
لغت نامه دهخدا
(چِ رَ / رِ شُ دَ)
تراشیده شدن. پاک شدن
لغت نامه دهخدا
(بَگِ رِ)
گرم شدن. تفسیدن: شعاع آفتاب عنصر آتش را از حیز خویش بجنباند و هوا و زمین تفسیده شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به تفسیده و تفسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ گِ رِ تَ)
معروف شدن. شهرت یافتن به صفتی:
که نراژدها شد بچنگش زبون
شده ست او فسانه به روم اندرون.
فردوسی.
الحق چه فسانه شد غم من
از شر فسانه گوی شروان.
خاقانی.
شدم فسانه بسرگشتگی وابروی دوست
کشید در خم چوگان خویش چون گویم.
حافظ.
، کهنه شدن. دیرینه گشتن:
پارش امسال فسانه ست به پیش ما
هم فسانه شود امسالش چون پارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از فسرده گشتن
تصویر فسرده گشتن
افسردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسرده قدم
تصویر فسرده قدم
فسرده گام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
منتشر شدن، افتراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
((~. شُ دَ))
منتشر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
انبساط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
انتشر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
Sprawl
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
s'étendre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
espalhar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
پھیلنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
ছড়িয়ে পড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
แพร่กระจาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
kupanuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
広がる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
sich ausbreiten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
להתפשט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
퍼지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
merembet
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
zich verspreiden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
espandersi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
extenderse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
поширюватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
разрастаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
rozprzestrzeniać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گسترده شدن
تصویر گسترده شدن
फैलना
دیکشنری فارسی به هندی